شاید اسم روانشناسی شخصیت (Personality Psychology) که به میان میآید یاد بحثهار روانشناسی زرد در ذهن شما تداعی شود اما اینجا همه چیز را دربارهی روانشناسی شخصیت بیان میکنم و سعی دارم به صورت آموزشی این موضوع را پوشش بدهم و لطفا در نظر داشته باشید که این صفحه هم مثل سایر صفحات وبسایت خانم روانشناس همواره بروز میشود پس اگر موردی کامل نبود لطفا در بخش نظرات به من بگویید یا منتظر باشید تا متن کامل و کاملتر شود.
شخصیت منحصر به فرد ما، ما را همان چیزی که هستیم کرده است و همه چیز از روابط شما گرفته تا نحوهی زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد. دربارهی چیستی شخصیت، نظریههای پیرامون رشد آن، نحوهی آزمایش شخصیت و معنای داشتن اختلال شخصیت بیشتر یاد میگیریم.
روانشناسی شخصیت شاخهای از روانشناسی است که به بررسی شخصیت و تنوع آن در بین افراد میپردازد. حوزههای تمرکز روانشناسی شخصیت عبارتند از:
• ساختن تصویری منسجم از فرد و فرآیندهای روانشناختی اصلی آنها
• بررسی تفاوت های روانشناختی فردی
• بررسی ماهیت انسان و شباهت های روانی بین افراد
«شخصیت» مجموعهای پویا و سازمانیافته از ویژگیهای فردی است که به طور منحصربهفردی بر محیط، شناخت، عواطف، انگیزهها و رفتارهای او در موقعیتهای مختلف تأثیر میگذارد. کلمه شخصیت از کلمه لاتین persona به معنای «نقاب» گرفته شده است.
شخصیت به الگوی افکار، احساسات، سازگاریهای اجتماعی و رفتارهایی مربوط میشود که به طور مداوم در طول زمان نشان داده میشوند و به شدت بر انتظارات، ادراک از خود، ارزشها و نگرشهای فرد تأثیر میگذارند. شخصیت همچنین واکنشهای انسان به افراد دیگر، مشکلات و استرس را پیشبینی میکند.
گوردون آلپورت (1937) دو راه اصلی را برای مطالعه شخصیت توصیف کرد: ناموتاتیک و ایدیوگرافیک. روانشناسی نوموتتیک به دنبال قوانین کلی است که می تواند برای افراد مختلف اعمال شود، مانند اصل خودشکوفایی یا ویژگی برون گرایی. روانشناسی ایدیوگرافیک تلاشی برای درک جنبه های منحصر به فرد یک فرد خاص است.
مطالعه شخصیت دارای سابقه گسترده و متنوعی در روانشناسی است که سنت های نظری فراوانی دارد. نظریه های اصلی عبارتند از دیدگاه گرایشی (ویژگی)، دیدگاه روان پویشی، انسان گرایانه، زیست شناختی، رفتارگرایانه، تکاملی و یادگیری اجتماعی.
توجه داشته باشید که بسیاری از محققان و روانشناسان به طور صریح خود را با دیدگاه خاصی معرفی نمی کنند و در عوض رویکردی التقاطی دارند.
اهمیت روانشناسی شخصیت
روانشناسان شخصیت اغلب به این موضوع میپردازند که چگونه شخصیت از فردی به فرد دیگر متفاوت است و همچنین چگونه ممکن است مشابه باشد؛ این متخصصان ممکن است وظیفه ارزیابی، تشخیص و درمان اختلالات شخصیت را داشته باشند.
درک شخصیت انسانها به روانشناسان اجازه میدهد تا پیشبینی کنند که افراد چگونه در موقعیتهای خاص موارد مختلفی را ترجیح میدهند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند. برای درک اینکه محققان چگونه روانشناسی شخصیت را مطالعه میکنند، کسب اطلاعات بیشتر در مورد برخی از تأثیرگذارترین نظریههای شخصیت مفید خواهد بود.
مبانی روانشناسی شخصیت
چه چیزی شما را به آنچه هستید تبدیل می کند؟ عوامل زیادی در شخصیت شما نقش دارند، از جمله ژنتیک، تربیت شما و تجربیات زندگی.
در راستای آموزش روانشناسی شخصیت خوب است بدانید که بسیاری فکر میکنند آنچه شما را منحصر به فرد میکند، الگوهای مشخصی از افکار، احساسات و رفتارهایی است که به صورت ترکیبی شخصیت شما را میسازند. در حالی که هیچ تعریف واحد و مورد توافقی از شخصیت وجود ندارد، اغلب به عنوان چیزی که از درون فرد نشات میگیرد و در طول زندگی نسبتاً ثابت باقی میماند، تصور میشود.
شخصیت شامل تمام افکار، الگوهای رفتاری و نگرشهای اجتماعی است که بر نحوهی نگرش ما به خود و آنچه در مورد دیگران و دنیای اطرافمان باور داریم، تأثیر میگذارد.
من برای تهیهی این محتوا چند مقاله روانشناسی شخصیت خواندم که امیدوارم از ترکیب آنها بتوانم اطلاعات مفیدی را در ادامه در اختیار شما قرار بدهم.
بسیاری از ایدههایی که توسط نظریهپردازان شخصیت در گذشته و متخصصان مدرن مفهومسازی شدهاند، از مفروضات فلسفی اساسی آنها سرچشمه میگیرد. مطالعه شخصیت یک رشته تجربی صرف نیست، زیرا عناصری از هنر، علم و فلسفه را برای نتیجه گیری کلی به ارمغان می آورد. پنج دسته زیر برخی از اساسی ترین مفروضات فلسفی هستند که نظریه پردازان بر سر آن اختلاف نظر دارند:
آزادی در مقابل جبر:
این سؤال این است که آیا انسان ها بر رفتار خود کنترل دارند و انگیزه های پشت آن را درک می کنند یا اینکه رفتار آنها به طور علّی توسط نیروهای خارج از کنترل آنها تعیین می شود. بر اساس نظریه های مختلف، رفتار به عنوان ناخودآگاه، محیطی یا بیولوژیکی طبقه بندی می شود.
وراثت یا طبیعت در مقابل محیط (پرورش):
تصور می شود که شخصیت تا حد زیادی توسط ژنتیک و زیست شناسی یا محیط و تجربیات تعیین می شود. تحقیقات معاصر نشان می دهد که بیشتر ویژگی های شخصیتی بر اساس تأثیر مشترک ژنتیک و محیط است. یکی از پیشروان در این عرصه سی رابرت کلونینگر است که پیشگام مدل خلق و خو و شخصیت بود.
منحصر به فرد بودن در مقابل جهانشمول بودن:
این سوال در مورد میزان فردیت هر انسان یا شباهت در طبیعت (جهانشمول بودن) بحث می کند. گوردون آلپورت، آبراهام مزلو و کارل راجرز همگی از طرفداران منحصر به فرد بودن افراد بودند. رفتارگرایان و نظریه پردازان شناختی، در مقابل، بر اهمیت اصول جهانی مانند تقویت و خودکارآمدی تأکید دارند.
فعال در مقابل واکنش:
این سوال بررسی می کند که آیا انسان ها عمدتاً از طریق ابتکار فردی (فعال) یا از طریق محرک های بیرونی عمل می کنند. نظریه پردازان رفتار سنتی معمولاً معتقد بودند که انسان ها به طور منفعلانه توسط محیط خود شکل می گیرند، در حالی که نظریه پردازان انسان گرا و شناختی معتقدند که انسان ها نقش فعال تری دارند. اکثر نظریه پردازان مدرن موافق هستند که هر دو مهم هستند، رفتار کل در درجه اول توسط صفات تعیین می شود و عوامل موقعیتی پیش بینی کننده اولیه رفتار در کوتاه مدت هستند.
خوش بین در مقابل بدبین:
نظریه های شخصیت با توجه به اینکه آیا انسان ها در تغییر شخصیت خود نقش مهمی دارند یا خیر متفاوت است. نظریه هایی که تاکید زیادی بر یادگیری دارند، اغلب خوش بینانه تر از آن هایی هستند که این کار را نمی کنند.
نظریه های روانشناسی شخصیت
تعدادی از نظریهها برای توضیح جنبههای شخصیت پدید آمدند. برخی بر توضیح چگونگی رشد شخصیت متمرکز هستند، در حالی که برخی دیگر به تفاوتهای فردی در شخصیت توجه دارند. باهم مهمترین نظریههای شخصیت را بررسی میکنیم.
مشهورترین روانشناسانی که نظریههای مهمی در رابطه با شخصیت داشتند را در جدول مشاهده میکنید:
نام روانشناس | تئوری معروف |
فروید زیگموند | نظریه روانکاوی: نظریه فروید بر نقش ضمیر ناخودآگاه و اهمیت تجارب اولیه دوران کودکی در شکل گیری شخصیت تاکید میکند. |
کارل یونگ | روانشناسی تحلیلی: نظریه یونگ بر مفهوم ناخودآگاه جمعی و نقش کهن الگوها در رشد شخصیت تمرکز دارد. |
آلبرت بندورا | نظریه شناختی اجتماعی: نظریه بندورا بر تأثیر عوامل اجتماعی و شناختی در شکل گیری شخصیت از جمله مفاهیمی مانند خودکارآمدی تأکید دارد. |
بی اف اسکینر | رفتارگرایی: نظریه رفتارگرایانه اسکینر بر نقش تقویت و تنبیه در شکلگیری و حفظ صفات و رفتارهای شخصیتی تاکید دارد. |
آبراهام مزلو | سلسله مراتب نیازها: نظریه مزلو معتقد است که افراد با سلسله مراتبی از نیازها برانگیخته میشوند و خودشکوفایی بالاترین هدف است. |
کارل راجرز | نظریه شخص محور: نظریه راجرز بر اهمیت خودپنداره و نقش توجه مثبت بدون قید و شرط در رشد شخصی تأکید دارد. |
اریک اریکسون | نظریه رشد روانی اجتماعی: نظریه اریکسون مجموعهای از مراحل روانی-اجتماعی را که افراد طی میکنند، ترسیم میکند و هر مرحله یک چالش رشد منحصر به فرد را ارائه میکند. |
گوردون آلپورت | نظریه صفت: تئوری صفت آلپورت نشان میدهد که شخصیت از سلسله مراتبی از صفات شامل ویژگیهای اصلی، مرکزی و ثانویه تشکیل شده است. |
کارن هورنای | نظریه نئو فرویدی: نظریه هورنای بر تأثیر روابط بین فردی و عوامل اجتماعی بر رشد شخصیت با تمرکز بر نیازهای روان رنجور تأکید میکند. |
رولو می | روانشناسی وجودیک نظریه می بر جنبههای وجودی شخصیت، پرداختن به مسائل آزادی، انتخاب و جستجوی معنا در زندگی تمرکز دارد. |
نظریه های صفت شخصیت
تئوریهای صفت شخصیت (Trait Theories of Personality) بر این ایده متمرکز هستند که شخصیت از صفات یا تمایلات گسترده تشکیل شده است. تئوریهای مختلفی برای شناسایی اینکه کدام ویژگیها اجزای اصلی شخصیت هستند و تلاشهایی برای تعیین تعدادی کلی از ویژگیهای شخصیتی انجام شده است.
دکتر روانشناس گوردون آلپورت (Gordon Allport) یکی از اولین کسانی بود که شخصیت را بر اساس ویژگیهای فردی توصیف کرد. آلپورت در دیدگاه گرایشی خود پیشنهاد کرد که انواع مختلفی از صفات وجود دارد کخ عبارتند از: مشترک، مرکزی و اصلی.
بسیاری از افراد در یک فرهنگ خاص دارای ویژگی های مشترک هستن و صفات محوری آنهایی هستند که شخصیت فرد را میسازند. صفات اصلی آنهایی هستند که به قدری غالب هستند که شخص در درجهی اول به دلیل داشتن آن ویژگیها شناخته میشود.
نظریه شخصیت 5 بزرگ
امروزه، نظریه «پنج بزرگ یا the Big Five» شاید محبوبترین و پذیرفتهشدهترین نظریه شخصیت باشد. این نظریه معتقد است که شخصیت از پنج بُعد شخصیتی گسترده تشکیل شده است:
• توافق پذیری
• وظیفه شناسی
• برون گرایی
• روان رنجوری
• باز بودن
نظریه پنج بزرگ بیان میکند که هر صفت به عنوان یک پیوست گسترده وجود دارد و شخصیت یک فرد در طیفی برای هر ویژگی قرار میگیرد. به عنوان مثال، ممکن است از نظر برونگرایی، وظیفه شناسی و موافق بودن بالا باشید، اما از نظر صراحت و روان رنجوری در وسط قرار بگیرید.
پژوهشی که در سال 2018 منتشر شد، مطالعات مربوط به پنج بزرگ را تجزیه و تحلیل کرد و نشان داد که این ویژگیها به چهار نوع شخصیت کمک میکنند: متوسط، محفوظ، خودمحور و الگو. از اینجاست که وارد نظریههای رشدی شخصیت میشویم.
نظریه های رشد شخصیت
نظریه رشد روانی-جنسی فروید یکی از شناخته شدهترین نظریههای شخصیت است – اما در عین حال یکی از بحث برانگیزترین نظریهها نیز به شمار میرود. به گفتهی فروید، شخصیت کودکان از طریق یک سری مراحل رشدپیشرفت میکنند. در هر مرحله، انرژی لیبیدینال یا libidinal (نیروی که تمام رفتارهای انسان را هدایت میکند) بر روی مناطق اروژن خاصی متمرکز میشود. تکمیل موفقیت آمیز یک مرحله به فرد اجازه میدهد تا به سمت مرحلهی بعدی توسعه حرکت کند. شکست در هر مرحله میتواند منجر به تثبیتهایی شود که میتواند بر شخصیت فرد در بزرگسالی نیز تأثیر بگذارد.
اریک اریکسون، روانشناس سرشناس هشت مرحلهی روانی-اجتماعی زندگی را تشریح کرد. با نظریهی اریکسون، هر مرحله نقش بسزایی در رشد شخصیت و مهارت های روانی فرد یافت و در طول هر مرحله روانی-اجتماعی، یک فرد با یک بحران رشد مواجه میشود که به عنوان نقطهی عطفی در رشد او عمل میکند و تکمیل موفقیت آمیز هر مرحله منجر به رشد سالم شخصیتی میشود.
در حالی که نظریه فروید پیشنهاد میکرد که شخصیت در ابتدا و در سنین پایین شکل میگیرد، اریکسون معتقد بود که شخصیت در طول زندگی به رشد خود ادامه میدهد. اریکسون همچنین بیشتر به این موضوع علاقهمند بود که چگونه تعاملات اجتماعی بر رشد شخصیت تأثیر میگذارند و در درجهی اول به توسعهی چیزی که او هویت خود مینامید توجه داشت.
سایر نظریههای اصلی شخصیت عبارتند از نظریههای زیست شناختی، نظریههای رفتاری، نظریههای روان پویایی و نظریههای انسان گرایانه.
ارزیابی در روانشناسی شخصیت چگونه است؟
برای مطالعه و اندازهگیری شخصیت، روانشناسان تستهای شخصیتی متنوعی دارند که این تستها به طور گستردهای مورد استفاده قرار میگیرند؛ به عنوان مثال، از شاخص معروف Myers-Briggs (MBTI) اغلب به عنوان یک ارزیابی غربالگری قبل از استخدام استفاده میشود.
ارزیابیهای دیگر میتواند برای کمک به افراد در یادگیری بیشتر در مورد جنبههای مختلف شخصیت استفاده شود و جالب است بدانید که از برخی تستهای شحصیت به عنوان ابزار غربالگری و ارزیابی برای کمک به تشخیص اختلالات شخصیت استفاده میشوند. توجه داشته باشید که به دست آوردن درک بهتر از شخصیت میتواند در بسیاری از جنبههای زندگی شما مفید باشد؛ به عنوان مثال، روابط با دوستان، خانواده و همکاران ممکن است زمانی بهبود یابد که متوجه شوید که با دیگران خوب کار میکنید یا باید زمانی را برای تنهایی اختصاص دهید.
احتمالاً با مجموعهای از تستهای شخصیتی آنلاین مواجه شدهاید (مثلاً یک آزمون آنلاین که به شما میگوید برونگرا یا درونگرا هستید). برخی از این آزمایشها ظاهراً «شمای واقعی» را نشان میدهند، در حالی که برخی دیگر به وضوح فقط برای سرگرمی هستند.
ارزیابیهای شخصیتی که به صورت آنلاین انجام میدهید باید با دقت انجام شود. ابزارهای غیررسمی میتوانند سرگرم کننده باشند و ممکن است بینشی در مورد ترجیحات و ویژگیهای شما ارائه دهند، اما فقط تستهای شخصیتی که توسط متخصصان آموزش دیده و واجد شرایط انجام میشود باید به عنوان ارزیابی رسمی یا برای تشخیص استفاده شوند.
اختلالات مربوط به روانشناسی شخصیت
اختلالات شخصیت به عنوان اختلالات روانی مزمن و فراگیر مشخص میشود که میتواند به طور جدی بر افکار، رفتارها و عملکرد بین فردی فرد تأثیر بگذارد.
نسخهی فعلی کتابچه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) اختلال شخصیت شامل اختلال شخصیت ضد اجتماعی، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت خودشیفته و اختلال شخصیت وسواسی-اجباری را فهرست میکند.
موسسه ملی سلامت روان (NIH) گزارش میدهد که تقریباً 9.1٪ از جمعیت بزرگسال در ایالات متحده هر سال علائم حداقل یک اختلال شخصیت را دارند. تشخیص اختلال شخصیت میتواند ناراحت کننده باشد، اما باید بدانید که درمانهایی وجود دارد. با مشاوره با یک روانشناس میتوانید یاد بگیرید که مشکلاتی را که این اختلالات میتوانند ایجاد کنند، بشناسید و راهبردهای مقابلهای آنها را بشناسید و کشف کنید.
ترس و نگرانی در مورد آینده ای که ممکن است در انتظار شما باشد، اشکالی ندارد، اما به یاد داشته باشید که مجبور نیستید به تنهایی با آن روبرو شوید. افرادی هستند که آموزش دیده، ماهر و آماده هستند تا به شما در انجام مراحل بعدی درمان کمک کنند. (در صورت وجود هرگونه مشکل در بخش نظرات همراه شما خواهم بود) بسته به تشخیص خاص شما، پزشک ممکن است روان درمانی، آموزش مهارت، دارو یا ترکیبی از هر سه را توصیه کند.
نظریه های روانکاوی شخصیت
تئوری های روانکاوی رفتار انسان را بر حسب تعامل اجزای مختلف شخصیت تبیین می کنند. زیگموند فروید بنیانگذار این مکتب فکری بود. او از فیزیک زمان خود (ترمودینامیک) استفاده کرد تا اصطلاح سایکودینامیک را ابداع کند.
فروید شخصیت انسان را به سه جزء مهم تقسیم میکند: id، ego و super-ego یا ایگو، سوپر ایگو یا اید که در بخش فروید به صورت کامل به این نظریه می پردازم. هدایت و رهاسازی انرژیهای جنسی (لیبیدیال) و پرخاشگرانه، که به ترتیب از رانههای «اروس» (جنس، حفظ خود غریزی) و «تاناتوس» (مرگ؛ نابودی غریزی) ناشی میشوند، مؤلفههای اصلی نظریه او هستند. درک گسترده فروید از تمایلات جنسی شامل انواع احساسات لذت بخشی بود که بدن انسان تجربه می کرد.
فروید پنج مرحله روانی-جنسی رشد شخصیت را پیشنهاد کرد. او معتقد بود شخصیت بزرگسالان به تجربیات اولیه دوران کودکی بستگی دارد و تا حد زیادی در سن پنج سالگی تعیین می شود. تثبیت هایی که در مرحله نوزادی
هاینز کوهوت مشابه ایده انتقال فروید فکر می کرد. او از خودشیفتگی به عنوان الگویی برای اینکه مردم چگونه حس خود را پرورش می دهند استفاده کرد. خودشیفتگی احساس اغراق آمیزی از خود است که در آن اعتقاد بر این است که وجود دارد تا از عزت نفس پایین و احساس بی ارزشی خود محافظت کند. کوهوت با بسط نظریه خودشیفتگی فروید و معرفی آنچه که او «انتقالات خود-ابژه» آینهسازی و ایدهآلیسازی نامید، تأثیر قابلتوجهی بر این حوزه داشت. به عبارت دیگر، کودکان باید ایده آل سازی کنند و از نظر عاطفی “غرق” شوند و با شایستگی های ایده آل شخصیت های تحسین شده مانند والدین یا خواهر و برادر بزرگتر آشنا شوند. آنها همچنین باید ارزش خود را توسط این افراد منعکس کنند. چنین تجربیاتی به آنها اجازه میدهد تا از این طریق مهارتهای خودآرامبخشی و سایر مهارتهایی را که برای رشد یک حس سالم از خود ضروری هستند، بیاموزند.
روانشناسی شخصیت فمینیستی
یکی دیگر از چهره های مهم در دنیای نظریه شخصیت کارن هورنای است. او با توسعه “روانشناسی فمینیستی” اعتبار دارد. او در برخی از نکات کلیدی با فروید مخالف است، یکی این که شخصیت زنان فقط تابعی از “حسادت آلت تناسلی” نیست، بلکه کودکان دختر زندگی روانی جداگانه و متفاوتی دارند که به احساس آنها نسبت به پدران یا الگوهای اصلی مردشان ارتباطی ندارد. او در مورد سه نیاز اساسی نوروتیک “اضطراب اساسی”، “خصومت اساسی” و “شیطان اساسی” صحبت می کند. او معتقد است که برای هر اضطرابی که فرد تجربه می کند، یکی از سه رویکرد، حرکت به سمت مردم، دور شدن از مردم یا حرکت علیه مردم را خواهد داشت. این سه مورد هستند که به ما تیپ ها و ویژگی های شخصیتی متفاوتی می دهند. او همچنین به مفاهیمی مانند ارزش گذاری بیش از حد عشق و شرکای عاشقانه اهمیت می دهد.
نظریه های رفتارگرایی شخصیت
رفتارشناسان شخصیت را بر اساس تأثیراتی که محرک های بیرونی بر رفتار می گذارند، توضیح می دهند. رویکردهایی که برای ارزیابی جنبه رفتاری شخصیت به کار می روند، به عنوان نظریه های رفتاری یا نظریه های شرطی سازی یادگیری شناخته می شوند. این رویکردها یک تغییر رادیکال از فلسفه فرویدی بود. یکی از اصول اصلی این تمرکز روانشناسی شخصیت، تأکید شدید بر تفکر علمی و آزمایش است. این مکتب فکری توسط . اف. اسکینر که مدلی را ارائه کرد که بر تعامل متقابل فرد یا “جاندار” با محیط خود تأکید داشت. اسکینر معتقد بود که کودکان کارهای بدی انجام می دهند، زیرا این رفتار باعث جلب توجه می شود که به عنوان یک تقویت کننده عمل می کند. به عنوان مثال: یک کودک گریه می کند زیرا گریه کودک در گذشته باعث توجه شده است. اینها پاسخ و پیامدها هستند. پاسخ کودک گریه است و توجهی که به او می شود پیامد تقویت کننده آن است. بر اساس این نظریه، رفتار افراد توسط فرآیندهایی مانند شرطی سازی عامل شکل می گیرد. اسکینر یک “مدل اقتضایی سه اصطلاحی” را ارائه کرد که به ترویج تجزیه و تحلیل رفتار بر اساس “مدل محرک – پاسخ – پیامد” کمک کرد که در آن سوال مهم این است: “تحت چه شرایطی یا “محرکهای” پیشین ارگانیسم درگیر یک محرک خاص است. رفتار یا «پاسخ»، که به نوبه خود یک «پیامد» خاص ایجاد میکند؟».
ریچارد هرنشتاین Richard Herrnstein این نظریه را با محاسبه نگرش ها و ویژگی ها گسترش داد. زمانی که قدرت پاسخ (تمایل به پاسخ) در حضور گروهی از محرک ها پایدار می شود، نگرش ایجاد می شود. به جای توصیف صفات مشروط به زبان غیر رفتاری، قدرت پاسخ در یک موقعیت معین، بخش محیطی را به حساب میآورد. هرشتاین نیز مانند اکثر رفتارگرایان مدرن، ویژگیها را دارای یک جزء ژنتیکی یا بیولوژیکی بزرگ میدانست.
ایوان پاولوف Ivan Pavlov یکی دیگر از تأثیرات قابل توجه است. او بهخاطر آزمایشهای شرطیسازی کلاسیک خود در مورد سگها، که او را به کشف بنیاد رفتارگرایی سوق داد، به خوبی شناخته شده است.
نظریه های شناختی اجتماعی شخصیت
در تئوری شناختی، رفتار توسط شناخت ها در مورد جهان، به ویژه آنهایی که در مورد سایر افراد وجود دارد، توضیح داده می شود. نظریه های شناختی، نظریه هایی درباره شخصیت هستند که بر فرآیندهای شناختی مانند تفکر و قضاوت تأکید دارند.
آلبرت بندورا، نظریه پرداز یادگیری اجتماعی، پیشنهاد کرد که نیروهای حافظه و احساسات در ارتباط با تأثیرات محیطی کار می کنند.
نمونه های اولیه رویکردهای سبک شناختی توسط بارون (1982) بودند. نظریه سبک اسنادی که با روش های مختلفی سروکار دارد که افراد از طریق آن رویدادهای زندگی خود را توضیح می دهند. این رویکرد مبتنی بر منبع کنترل است، اما آن را با بیان اینکه ما همچنین باید در نظر بگیریم که آیا افراد به علل پایدار یا علل متغیر، و به علل کلی یا علل خاص نسبت میدهند، آن را گسترش میدهد.
نظریه های انسان گرایانه شخصیت
روانشناسی انسانگرا بر این نکته تأکید میکند که افراد دارای اراده آزاد هستند و این نقش فعالی در تعیین نحوه رفتار آنها دارد. بر این اساس، روانشناسی انسانگرا بر تجربیات ذهنی افراد در مقابل عوامل اجباری و قطعی که رفتار را تعیین میکنند، تمرکز میکند. آبراهام مزلو و کارل راجرز طرفداران این دیدگاه بودند که مبتنی بر نظریه “میدان پدیده ای” Combs and Snygg (1949) است. راجرز و مازلو از جمله گروهی از روانشناسانی بودند که به مدت یک دهه برای تولید مجله روانشناسی انسانی با هم کار کردند. این مجله در درجه اول بر روی مشاهده افراد به عنوان یک کل متمرکز بود، نه اینکه صرفاً بر ویژگی ها و فرآیندهای جداگانه در درون فرد تمرکز کند.
رابرت دبلیو وایت کتاب شخصیت غیرطبیعی را نوشت که به یک متن استاندارد در روانشناسی غیرعادی تبدیل شد. او همچنین نیاز انسان به تلاش برای اهداف مثبت مانند شایستگی و نفوذ را بررسی کرد تا تاکید فروید بر عناصر آسیب شناختی رشد شخصیت را متعادل کند.
مزلو بیشتر وقت خود را صرف مطالعه افرادی کرد که «افراد خودشکوفایی» نامید، کسانی که «خود را تکمیل می کنند و بهترین کاری را که می توانند انجام می دهند» انجام می دهند. مزلو معتقد است همه کسانی که به رشد علاقه دارند به سمت دیدگاه های خودشکوفایی (رشد، شادی، رضایت) حرکت می کنند. بسیاری از این افراد روندی در ابعاد شخصیتی خود نشان می دهند. ویژگی های خودشکوفایی از نظر مزلو شامل چهار بعد کلیدی است:
آگاهی – حفظ لذت و هیبت دائمی از زندگی. این افراد اغلب یک “تجربه اوج” را تجربه کردند. او تجربه اوج را به عنوان “تشدید هر تجربه تا حدی که از دست دادن یا تعالی خود وجود دارد” تعریف کرد. تجربه اوج تجربه ای است که در آن فرد گسترش خود را درک می کند و وحدت و معناداری را در زندگی تشخیص می دهد. تمرکز شدید روی فعالیتی که فرد در آن درگیر است، مانند دویدن ماراتن، ممکن است تجربه اوج را به همراه داشته باشد.
واقعیت و مشکل محوری – داشتن تمایل به توجه به «مشکلات» در محیط.
پذیرش / خودانگیختگی – پذیرش محیط و آنچه که نمی توان تغییر داد.
شوخ طبعی غیرخصمانه/دموکراتیک – به شوخی با دیگران که می تواند توهین آمیز تلقی شود، مهربانی نکنید. آنها دوستانی از هر پیشینه و مذاهب دارند و دوستی بسیار نزدیکی دارند.
مزلو و راجرز بر دیدگاه فرد به عنوان یک انسان فعال، خلاق و با تجربه که در زمان حال زندگی می کند و به طور ذهنی به ادراکات، روابط و برخوردهای فعلی پاسخ می دهد، تأکید کردند. آنها با نگرش تاریک و بدبینانه کسانی که در رده های روانکاوی فرویدی هستند مخالفند، بلکه نظریه های انسان گرایانه را پیشنهادهای مثبت و خوش بینانه ای می دانند که بر تمایل شخصیت انسان به سمت رشد و خودشکوفایی تأکید می کند. این خود در حال پیشرفت، مرکز جهان دائماً در حال تغییر خود باقی خواهد ماند. جهانی که به شکل گیری خود کمک می کند اما لزوماً آن را محدود نمی کند. بلکه بر اساس مواجهه با این دنیا، خود فرصت بلوغ دارد. این درک سعی در کاهش پذیرش افزونگی ناامیدکننده دارد. درمان انسانگرایانه معمولاً برای اطلاعات گذشته و تأثیر آن بر زمان حال به مراجع متکی است، بنابراین درمانجو نوع راهنمایی را که درمانگر ممکن است آغاز کند، دیکته میکند. این امکان یک رویکرد فردی برای درمان را فراهم می کند. راجرز دریافت که بیماران در نحوه واکنش آنها به افراد دیگر متفاوت هستند. راجرز سعی کرد رویکرد خاصی را برای درمان مدل کند – او بر پاسخ انعکاسی یا همدلانه تاکید کرد. این نوع پاسخ، دیدگاه مشتری را می گیرد و احساس او و زمینه آن را منعکس می کند. نمونه ای از پاسخ انعکاسی می تواند این باشد: “به نظر می رسد در مورد ازدواج آینده خود احساس نگرانی می کنید”. این نوع پاسخ به دنبال شفاف سازی درک درمانگر است و در عین حال مراجع را تشویق می کند تا عمیق تر فکر کند و به دنبال درک کامل احساساتی است که ابراز کرده است.
سایر نظریات شخصیت و کتابها در همین صفحه آپدیت خواهند شد.